هیچ پرسیدی ز دل حال مرا ... ؟یا سراغی از تو احوال مرا ... ؟بر کف دست و سرم دیدی چه شد ...؟ یا گرفتی لحظه ای فال مرا ..؟در هوایت مرغکی بی پر شدمچون عقابی زده ای بال مراگشته ام همچون غریبی نا شناسپس کجا رفت وعده ی خال مرابا که گویم شکوه از جور زمانوز جفایت شده این نال مراشکوه ای نیست ز حال بد و احوال بدم چون خزانی شده این سال مرا آسمانم شده ابری و هوایش همه قهرسهمم از باغ شده کال مرا برگه ای از دفترم شد این غزلوصف این شعرم شده حال مرا حمید م 11/12/1399 بخوانید, ...ادامه مطلب