رفتی و با رفتنت پاییز شد
خاطراتت بس خیال انگیز شد
صابری و صبر ایوبان دوای من نبود
کاسه ی صبرم دگر سرریز شد
آه از این زخم و غم هجران تو
روز و شب هر سجده ام خونریز شد
کن دوای درد این دل ساقیا
ساقیا هر توبه ام پرهیز شد
شربت وصلی و رقصی و سماع
روح مولانایی ام ، تبریز شد
صوت نای و مطرب و جام غمت
این غزل از حس تو لبریز شد
رفتی و با رفتنت ای جان من
لحظه لحظه روز رستاخیز شد
حمید م 98/7/22
آواز انتظار...برچسب : نویسنده : avaz-entezara بازدید : 133